سه‌شنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۷

ابراهیم

عاشقی که عشقش را برای معشوقش فدا می کند از خیلی پیشترها فداکاری و ایثار را آموخته است و می داند که از خودگذشتگی چیست । اما آن کس که تمامی توانش را خرج رسیدن به معشوق می کند لحظه ای که به محبوب می رسد حتی اندیشیدن - برای لحظه ای کوتاه -به فداکردن عشق خود و احساس خود برایش غیرممکن است ।

...و حال در این میانه " ابراهیم " عجب اعجوبه ای ست که در آتش گام می نهد و توانش را خرج وصل می نماید و چون رسید اسماعیلش را قربانی می کند ।

و در این میانه من و تو کیستیم ؟! که با روح ابراهیم فرسنگها فاصله داریم و برای گام نهادن درون آتش " او " ، مادام پا به پا می کنیم و در تردیدیم । و براستی آیا بر این باور نیستی که آتش او همان است که قرن هاست ما را ذوب کرده است و ما هنوز درجا می زنیم و در مذاب خود فرو می رویم و پیش رفتن را چه کند و چه با وسواس آغاز می کنیم । فکر می کنم روزهاست که لحظه ی جوشیدن فرا رسیده است و ما ...چه راه دوری در پیش داریم تا آن جا که اسماعیلمان را برای آن نمی دانم چه یا نمی دانم که ی مرموز معصوم محبوب قربانی کنیم که آیا جرئت این هنر باشد یا نه । خدا خودش ما را یاری رساند که برای " شدن " و " داشتن " و " رسیدن " عمری دو چندان نوح می خواهیم و صبری دو چندان ایوب । خدا خودش ما را یاری رساند که ما سراب را شراب می بینیم و سایه را آفتاب و نسیم را طوفان ।

هیچ نظری موجود نیست: