یکشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۷

می دانیم که نباید گذشته گرا بود .باید به فرداها
اندیشید و امروز را مغتنم شمرد .
می دانیم که آب رفته به جوی باز نمی گردد .
می دانیم که خود کرده را تدبیر نیست .
می دانیم که گذشته ها گذشته .
با این حال چون اسب عصاری می چرخیم و می چرخیم
به دور سنگی که شعاعی نامعلوم دارد و مرکزی که
ثابت است .براستی چرا؟
چرا حالا که گذشته ها رهایمان نمی کند
ما رهایشان نمی کنیم ؟
لذتی که در میان نیست ،چرا خود را عذاب می دهیم؟
پرسشی دیگر ،اما کو پاسخی دندان شکن ؟
خداوندا خودت یاریم کن!

هیچ نظری موجود نیست: